کد مطلب:328121 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:411

سوره مائده ، آیات 115 - 112
اذ قال الحواریون یاعیسی ابن مریم هل یستطیع ربك ان ینزل علینا مائده من السماء قال اتقوا الله ان كنتم مؤ منین (112) قالوا نرید ان ناكل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نكون علیها من الشاهدین (113) قال عیسی ابن مریم اللهم ربنا انزل علینا مائده من السماء تكون لنا عیدا لاولنا و آخرنا و آیه منك و ارزقنا و انت خیر الرازقین (114) قال الله انی منزلها علیكم فمن یكفر بعد منكم فانی اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمین (115)







ترجمه آیات

به یاد آر زمانی كه حواریین عیسی به وی گفتند ای عیسی بن مریم آیا پروردگار تو توانائی دارد مائده ای از آسمان بر ما نازل كند؟ گفت بپرهیزی از خدا اگر دارنده ایمانید (112).

دگفتند می خواهیم از آن مائده بخوریم تا قلبهایمان مطمئن شود و بدانیم كه تو ما را در ایمانمان تصدیق كرده ای و بر آن ما از گواهان باشیم (113).

عیسی بن مریم گفت بار الها! ای پروردگار ما نازل فرما بر ما مائده ای از آسمان تا برای ما و پیروان كنونی و آینده ما عید، و خود معجره ای از ناحیه تو باشد، پروردگارا روزیمان كن كه تو بهترین روزی دهندگانی (114).

خدای متعال فرمود: من بزودی آن مائده ای را كه خواستی نازل خواهم كرد، ولی اگر بعد از آن باز هم كسی كفر بورزد باید بداند كه به راستی او را عذابی می كنم كه احدی از عالمیان را به چنان عذاب دچار نمی كنم (115)

بیان آیات

رد سخن بعضی كه گفته اند مائده نازل نشده ، و بیان عدم انطباق داستان مائده قرآنبا داستان نان و ماهی در انجی یوحنا

این آیات ، داستان نزول مائده را بر مسیح و یارانش یاد آوری می كند، گر چه تصریح ندارد به اینكه چنین مائده ای نازل شده ، لیكن از اینكه آیه آخری مشتمل است بر وعده قطعی و بدون قید به اینكه نازل خواهد كرد، و از اینكه خدای متعال همانطوری كه خودش ‍ خود را وصف كرده ، تخلف در وعده نمی كند، استفاده می شود كه چنین مائده ای نازل كرده است ، و اینكه بعضی گفته اند: حواریین بعد از اینكه آن تهدید شدید را از خداوند نسبت به كسی كه بعد از این معجره كفر بورزد شنیدند حرف خود را از عیسی پس ‍ گرفتند، گفتاری است كه از قرآن و احادیث دلیل قابل اعتمادی بر آن یافت نمی شود، این سخن از عده ای از مفسرین از آن جمله مجاهد و حسن نقل شده است و دلیلی بر گفتار خود نیاورده اند، و اگر هم كسی بگوید گفتار مجاهد و حسن خود به منزله روایت است و روایت موقوفه خواهد بود، علاوه بر اینكه معارضند با روایات دیگری كه دلالت بر نزول مائده دارند، بر فرض اینكه اگر گفتار اینان به منزله روایت هم باشد تازه خبر واحدی بیش نیست ، و در جای خود مسلم است كه خبر واحد در غیر احكام حجت نیست .

پس به گفته اینان نمی توان استناد جست به اینكه چنین مائده ای نازل نشده ، و چه بسا استدلال شود بر نازل نشدن مائده به اینكه اگر چنین چیزی بود نصارا خبر دار می شدند و در كتبشان اثری از آن دیده می شد، چون داعی آنها بر حفظ شعائر و مقدسات دینیشان زیاد بوده ، كما اینكه عشای ربانی را به سیره مستمره دست به دست گردانیده و تاكنون حفظ كرده اند و از داستان مائده در كلمات خود آنها و نه در كتابهای مقدسشان اثری دیده نمی شود. این استدلال نیز صحیح نیست ، برای اینكه اگر كسی خبره در تاریخ و مطلع از مساءله شیوع نصرانیت و ظهور انجیل ها باشد، به امثال این حرفها اعتنایی نمی كند. زیرا نه كتابهای مقدس نصارا به طور تواتر به زمان مسیح مستند می شود و نه این نصرانیت فعلی به زمان آن جناب متصل می گردد، بلی البته این هست كه در بعضی از انجیل ها این معنا دیده می شود كه مسیح (علیه السلام ) شاگردان خود و جماعتی از مردم را به نان و ماهی مختصری بطور اعجاز اطعام كرده ، لیكن این حكایت با داستانی كه قرآن راجع به مائده دارد در هیچیك از خصوصیات تطبیق نمی شود، در انجیل یوحنا، اصحاح ششم داستان نان و ماهی را چنین نقل می كند:

1 - بعد از آن مسیح گذشت به پل دریای جلیل (و آن دریای طبریه است ) 2 - جمع كثیری هم به دنبالش رفتند، چون معجزاتی را كه در خصوص بیماران انجام می داد از او دیده بودند

3 - مسیح بر فراز كوهی صعود نمود و با شاگردانش در آنجا نشست 4 - و این داستان در ایامی بود كه عید فصح یهود (روزی كه یهود از مصر بیرون شدند) نزدیك بود 5 - مسیح چشم انداخت و دید كه جمع كثیری به سویش می آیند، رو به فیلبس كرد و گفت : از كجا نانی تهیه كنیم كه این جمعیت بخورند؟ 6 - این را برای این گفت كه فیلبس را بیازماید، برای اینكه مسیح می دانست كه وی تصمیم چه عملی را گرفته 7 - فیلبس پاسخش داد با دویست دینار هم نمی توان این جمعیت را نان داد و لو اینكه سیر هم نشوند و هر كدام جز مختصری نخورند 8 - یكی از شاگردانش كه همان اندراوس برادر سمعان بطرس بود گفت 9 - در اینجا جوانی است كه همراهش ‍ پنج گرده نان جو و دو عدد ماهی هست ، و لیكن این غذای مختصر كجا كفاف این همه جمعیت را می دهد 10 - مسیح گفت بگوئید مردم تكیه كنند، اتفاقا در آن مكان علف سبز فراوان بود، مردم كه عده شان به پنج هزار نفر بالغ می شد همه تكیه دادند 11 - مسیح نان ها را گرفت و شكر گذاشت آنگاه آنها را در بین شاگردان خود تقسیم نمود، شاگردان این نان ها را به مردمی كه تكیه داده بودند دادند، و همچنین دو عدد ماهی را تقسیم كرد و هر كسی هر چه خواست گرفت 12 - پس از آنكه همه سیر شدند مسیح به شاگردانش گفت پاره نان ها را جمع كنید تا چیزی از آن ضایع نشود 13 - پس آنها را جمع كردند و دوازده زنبیل را از آن پاره هائی كه از پنج گرده نان زیاد آمده بود پر كردند 14 - وقتی مردم این معجره را از مسیح دیدند، گفتند این مرد در حقیق همان پیغمبری است كه بنا بود به عالم بیاید 15 - و اما مسیح چون دانست كه آنها بنا دارند بیایند و او را ببرند و به پادشاهی خود منصوبش كنند، از آنجا هم برگشت و به تنهایی بر فراز كوه رفت .

این بود داستان نان و ماهی كه انجیل یوحنا آنرا نقل كرده ، و همان طوری كه می بینید با داستان مائده قرآن مطابقت ندارد، و به هر حال دقت در داستان مائده و سیاق آیات قرآن كه متضمن نقل آن است انسان را به یك بحث دیگری راهنمایی می كند، زیرا سؤ الی كه در اول این آیات از قدرت خدای تعالی شده به ظاهرش سؤ الی است خالی از ادبی كه رعایتش در حق خدای تعالی واجب است ، آخر این آیات هم منتهی می شود به اینكه خدای تعالی كسی را كه به این آیات كفر بورزد تهدید به عذابی كرده كه نظیرش در خصوص ‍ هیچیك از معجزات مخصوص به انبیا و معجزاتی كه امت ها از پیغمبران خود مطالبه كرده اند، از قبیل درخواستهای قوم نوح و هود و صالح و شعیب و موسی و محمد (صلی الله علیه و آله ) دیده نشده است .

از دقت در صدر و ذیل آیه این سؤ ال پیش می آید كه حواریون به چه جرمی مستحق چنین كیفر باشند، كیفری كه نظیری برای آن نباشد ؟ اگر بگویی از جهت سؤ ال كه خارج از ادب و نزاكت شان بوده ، زیرا تعبیرشان تعبیر كسی است كه در قدرت خدای سبحان شك داشته باشد.

در جواب می گوییم سوالات امت های سابق بر امت مسیح و همچنین رفتار سركشان قوم رسول الله (صلی الله علیه و آله ) و رفتار یهودی های معاصر آن جناب خیلی بدتر و به مقام پروردگار اهانت آمیزتر بود، بلكه آنان انبیاء خود را مسخره و استهزاء می كردند، تا چه رسد به بی ادبی در كلام .

و اگر بگویی برای این بوده كه حواریین قبل از این سؤ ال ایمان آورده بودند و در این صورت صحیح است كه تهدید شوند به اینكه اگر بعد از ایمان و نزول مائده و مشاهده این معجره باهره باز هم كفر بورزند مستحق چنین عذاب شدید هستند.

در جواب می گوییم : گر چه كفر اینطوری طغیان بزرگی است ، لیكن باز هم اختصاص به حواریین نداشته و عمل بیسابقه نیست ، زیرا در سایر امت ها نیز از این قبیل طغیانها زیاد بوده و هیچیك از آنان حتی كسانی كه بعد از رسیدن به مقام قرب حق و مشاهده آیات خداوندی مرتد شدند به چنین وعیدی مواجه نشدند، مانند آن شخصی كه خدای تعالی درباره اش فرمود: (و اتل علیهم نبا الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فكان من الغاوین ) چیزی كه در این مقام ممكن است گفته شود این است كه این قضیه از جهت سؤ الی كه در صدر آن است به معنای مخصوصی از سایر معجزات انبیا، كه در قبال درخواست امت های خود و یا ضرورت های دیگری اقامه كرده اند متمایز می شود.

ذكر انواع معجزات انبیاء (ع ) و خصوصیت معجزه مائده

توضیح اینكه معجزاتی كه كلام الله مجید از آنها یاد كرده چند قسم است : یكی معجزاتی كه پروردگار در همان اوان بعثت انبیاء به آنان داده تا موید و حجت بر نبوت یا رسالتشان باشد، مانند ید بیضا و عصایی كه به موسی (علیه السلام ) داد، و زنده كردن مردگان و خلقت طیر و شفای كور مادر زاد و پیسی ، كه به عیسی (علیه السلام ) ارزانی داشت ، و قرآنی كه به رسول الله (صلی الله علیه و آله ) نازل فرمود. و این نوع معجزات را به خاطر دعوت انبیا و اتمام حجت شان بر كفار، خداوند به آنان داده است تا اگر كسی زیر بار نرفت و گمراه شد حجت بر او تمام باشد و آن كس هم كه پذیرفت و به نور ایمان زندگی یافت با حجت و بینه زنده شده باشد.

قسم دیگر، معجزاتی است كه كفار، انبیای خود را به ارائه آن تكلیف كرده اند، مانند ناقه صالح و امثال آن و از همین قسم است عذابهای مخوفی كه انبیا در دعوت خود استعمال كرده اند، مانند ملخ ، شپش و قورباغه و غیر اینها از عذابهای هفتگانه ای كه موسی (علیه السلام ) درباره قوم فرعون بكار برده و نیز مانند طوفان نوح و زلزله ثمود و باد صرصر عاد و غیر اینها. و اینگونه معجزات مخصوص معاندینی بوده كه زیر بار حق نمی رفتند.

قسم سوم معجزاتی است كه خداوند متعال در مواقعی كه احتیاج و ضرورتی ایجاب می كرده آنرا ارائه میداده ، مانند منفجر شدن چشمه از شكم سنگ و نزول (من ) و (سلوی ) در بیابان بر بنی اسرائیل و كندن كوه طور از ریشه و نگهداشتنش بر بالای سر آنان و شكافتن دریا برای نجاتشان از فرعون و ستمگری های او، همه اینها معجزاتی بوده كه به منظور ترسانیدن عاصیان و كسانی كه از پذیرفتن حق استنكاف می ورزیدند یا به منظور تعظیم و تكریم مؤ منین انجام می شده ، تا شاید كلمه رحمت ، در حقشان تمام شود، گر چه خودشان درخواست نكرده باشند.

و از همین باب است مواعیدی كه خدای تعالی در قرآن كریم مؤ منین را به آنها وعده داده تا كرامتی باشد برای رسول الله (صلی الله علیه و آله )، مانند وعده به فتح مكه و خذلان مشركین از كفار قریش و غلبه روم و غیر آن .

این بود انواع معجزاتی كه در قرآن كریم و در تعلیمات الهی از آنها یاد شده ، و اما اینكه بعضی از هوسبازان با دیدن معجره باز مطالبه معجره دیگری كرده اند - و ما آنرا در این اقسام ذكر نكردیم - برای این بود كه این عمل به تعبیر قرآن و تعلیمات الهی هذیانهائی بوده كه نباید به آنها اعتنا نمود، مانند مطالبه كردن اهل كتاب از رسول الله (صلی الله علیه و آله ) كه با بودن قرآن در دسترس شان كتاب دیگری بر ایشان نازل كند و قرآن در این باره می فرماید: (یسئلك اهل الكتاب ان تنزل علیهم كتابا من السماء فقد سالوا موسی اكبر من ذلك فقالوا ارنا الله جهره ) تا آنجا كه می فرماید: (لكن الله یشهد بما انزل الیك انزله بعلمه و الملائكه یشهدون و كفی بالله شهیدا) و نیز مانند درخواستیكه مشركین در خصوص نازل كردن

ملائكه و نشان دادن پروردگارشان از رسول الله (صلی الله علیه و آله ) كردند، و خدای تعالی درباره آنان فرموده : (و قال الذین لا یرجون لقائنا لو لا انزل علینا الملائكه او نری ربنا لقد استكبروا فی انفسهم و عتوا عتوا كبیرا)و نیز فرموده : (و قالوا ما لهذا الرسول یاكل الطعام و یمشی فی الاسواق لو لا انزل الیه ملك فیكون معه نذیرا او یلقی الیه كنز او تكون له جنه یاكل منها و قال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا، انظر كیف ضربوا لك الامثال فضلوا فلا یستطیعون سبیلا) و همچنین آیات زیاد دیگری نظیر اینها.

و این بی اعتنائیهای قرآن همه برای این است كه غرض از معجره ظهور حق و اتمام حجت است نه چیز دیگر، و معلوم است كه برای ظهور حق و اتمام حجت ، انجام یك معجره كافی است ، و سؤ ال از تكرار آن جز بازیچه گرفتن آیات خدا و لعب با مقام ربوبی و تردید بی جا، معنای دیگری ندارد و این خود بزرگترین طغیان و استكبار است ، و اگر همین عمل زشت از مؤ منین سر بزند معلوم است كه گناهش بیشتر و زشتیش نمودارتر است . مومن با اینكه ایمان به خدا دارد و خصوصا مومنی كه معجزات و آیات خدا را به چشم خود دیده آنگاه ایمان آورده است ، چه كار با معجره مجدد و نزول آیات آسمانی دارد؟ و آیا مطالبه معجزات مجدد را با این فرض جز به اقتراحات هواپرستان و درخواستشان از شعبده بازان و مرتاضین كه برای سرگرمی و خوش گذرانی شان عجیب و غریب ترین نمایشها را بدهند، می توان تشبیه نمود؟

و بیان وه تهدید شدید حواریون در ((فمن یكفر منكم ...))

و چیزی كه ظاهر آیه (اذ قال الحواریون یا عیسی بن مریم هل یستطیع ربك ان ینزل علینا مائده ) آنرا افاده می كند این است كه حواریین از مسیح تقاضای معجره مخصوصی كرده اند در حالی كه خود از اصحاب و از خواص آن جناب بوده اند، و بارها معجزات باهره و كرامات ظاهره ای كه داشت از او دیده بودند. آری مسیح مبعوث به قوم خود نشد مگر به همان معجزات ، كما اینكه آیه (و رسولا الی بنی اسرائیل انی قد جئتكم بایه من ربكم انی اخلق لكم من الطین كهیئه الطیر فانفخ فیه فیكون طیرا باذن الله ...) این معنا را به خوبی می رساند، با این حال چگونه تصور می شود كسی كه به مسیح ایمان آورده معجزات او را ندیده باشد؟

با اینكه مسیح خودش به خودی خود معجره بود، زیرا خداوند او را بدون پدر آفریده ، و به روح القدس تاییدش نمود، و در نتیجه در گهواره با مردم تكلم می كرد، همانطوری كه در كهولت می كرد، و خداوند با معجزات پی در پی روز بروز به كرامتش می افزود تا آنكه بسوی درگاه خویش صعودش داد، و عاقبت امرش را هم به عجیب ترین معجزات خاتمه داد، با این حال درخواست كردن حواریین معجره ای را كه به سلیقه خود انتخاب كرده بودند (مائده ) بعد از مشاهده آن همه آیات ، عمل بسیار زشتی بود، و از همین جهت مسیح (علیه السلام ) با این كلام خود (اتقوا الله ان كنتم مؤ منین ) آنها را توبیخ نموده است ، و بخاطر همین زنندگی بود كه خود آنها اقتراح و درخواست خود را توجیه كرده و مطالبی گفتند كه آن حدت و صولتی را كه در اطلاق كلامشان بود شكست و آن مطالب این بود كه گفتند: (نرید ان ناكل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نكون علیها من الشاهدین ) غرض ما از این درخواست تنها خوردن و تفنن به امور خارق العاده و بازیچه گرفتن آیات الهی نیست بلكه اغراض دیگری در نظر گرفته ایم و آن عبارتست از تكمیل علم خود و ازاله خاطرات سوء از دلهایمان و گواه بودنمان بر آن معجره .

و این اعتذارشان خود موید گفتار ما است كه این درخواست از حواریین زشت و غیر متوقع است ، و لیكن در عین اینكه غرض خود را از این درخواست توجیه كردند، مع ذلك از مساءله خوردن صرفنظر نكردند، و اشكال هم همین جا است ، باز اگر می گفتند: (نرید ان ناكل منها فتطمئن قلوبنا... - می خواهیم از آن مائده بخوریم و در نتیجه خوردن آن دلهایمان مطمئن شود) اشكال كمتر بود از اینكه گفته اند: (نرید ان ناكل منها و تطمئن قلوبنا - می خواهیم از آن بخوریم و دلهایمان مطمئن شود) برای اینكه بین این دو تعبیر فرق واضحی است ، تعبیر اول به خوبی می رساند كه غرض هوسرانی و گزاف گوئی نیست به خلاف تعبیر دومی .

و چون حواریین در این پیشنهاد خود پافشاری كردند، عیسی (علیه السلام ) درخواست آنان را پذیرفت و از پروردگار خود خواهش ‍ كرد كه آنها را به مائده ای كه خواسته اند اكرام نماید، و چون این معجره در نوع خود منحصر است به امت عیسی و بر خلاف سایر معجزات كه در حال ضرورت انجام می شده بدون هیچ ضرورت و تنها به خاطر اقتراح در یك امر غیر لازم انجام یافته است ، از همین جهت عیسی (علیه السلام ) به درخواست خود عنوانی داد كه صلاحیت داشته باشد سؤ ال خود را از ساحت عظمت و كبریائی خداوند به آن عنوان توجیه نماید، عرض كرد: (اللهم انزل علینا مائده من السماء تكون لنا عیدا لاولنا و اخرنا - بار الها فرو فرست بر ما خوانی از آسمان تا برای همه ما از اولین و آخرین عیدی باشد) چون عید در نزد هر قوم و ملتی عبارتست از روزی كه در آن روز به افتخار موهبتی اختصاصی نایل آمده باشند، و روز نزول مائده هم برای مسیحیت همین خاصیت را دارد.

باری عیسی (علیه السلام ) از پروردگار خود خواست آنچه را كه خواست ، و حاشا كه عیسی از خدا خواهشی كند مگر بعد از اینكه بداند و امیدوار باشد كه خداوند دعایش را مستجاب می كند و او را در نزد امتش خوار و رسوا نمی سازد، و حاشا كه پروردگار، پیغمبرش را در خواهشی كه كرده نا امید ساخته و دست رد به سینه اش بزند. آری پروردگار مسیح دعای او را مستجاب كرد، الا اینكه شرط كرد كه هر كس نسبت به این معجره كفر بورزد همانطوری كه خود معجره بی سابقه و مخصوص این امت است ، عذاب آنكس ‍ هم بی سابقه و عذابی خواهد بود كه كسی تاكنون به آن عذاب معذب نشده است و فرمود: (انی منزلها علیكم فمن یكفر بعد منكم فانی اعذبه عذابا لا اعذبه احدامن العالمین ).





اذ قال الحواریون یا عیسی بن مریم هل یستطیع ربك ان ینزل علینا مائده من السماء









كلمه (اذ) ظرفی است متعلق به مقدر و تقدیر آن چنین است : (اذكر اذقال - به یاد آر روزی را كه حواریون گفتند) و یا كلمه دیگری نظیر آن .

بعضی از مفسرین بر آنند كه كلمه (اذ) متعلق است به (قالوا امنا...) كه در آیه قبلی است و معنای آن این است : حواریون گفتند ایمان آوردیم به خدا و تو گواه باش كه ما مسلمانیم ، وقتی این را گفتند و اظهار ایمان كردند كه به عیسی گفتند آیا پروردگار تو می تواند مائده ای از آسمان به سوی ما نازل كند؟

و به زعم این مفسرین مراد از این آیه این است كه حواریون نه در دعوی ایمان راستگو بودند و نه در اینكه عیسی (علیه السلام ) را كه بر اسلام و ایمان خود گواهی می گرفتند جدی بودند، و این تفسیر صحیح نیست ، و نمی توان گفت متعلق (اذ) جمله (قالوا امنا) در آیه قبلی است ، زیرا با ظاهر سیاق آیه قبلی نمی سازد چون از آن آیه استفاده می شود كه ایمان حواریون خالص بوده و خداوند به آنان الهام كرد كه به من و به رسولم ایمان بیاورید و به همین موهبت به عیسی منت نهاده ، با این حال چطور می توان گفت ایمان شان خالص نبوده ؟! علاوه براین ، اگر آیه مورد بحث نشانه بی ایمانی شان بود جا نداشت حواریون این حرف را بزنند و بی ایمانی خود را اظهار كنند تا آنكه خداوند رسوایشان سازد.

(مائده ) سفره و خوانی را گویند كه در آن طعام باشد. راغب گفته است : (مائده ) طبق و خوانی است كه در آن طعام باشد هم بخود آن طبق مائده گفته می شود و هم به آن طعام ، و گفته می شود: (مادنی ، یمیدنی - غذایم داد، غذایم میدهد).

و متن سؤ الی كه خداوند در این آیه از حواریون حكایت نموده ، یعنی جمله : آیا پروردگار تو می تواند مائده ای از آسمان بر ما نازل كند، معنی ظاهریش معنائی است كه بسیار بعید به نظر می رسد كه از مثل حواریین صدور یابد و حال آنكه آنان اصحاب مسیح و شاگردان و خواص و ملازمین او بودند و از انوار علم و معارف او اقتباس می نمودند، از آداب و آثارش پیروی می كردند و پست ترین مراتب ایمان در آدمی این مقدار اثر را دارد كه بفهمد خدا بر هر چیز قادر است و عجز و زبونی در ساحت او راه ندارد. با این حال چطور ممكن است حواریون با داشتن مراتب عالیه ایمان این معنا را نفهمند و از پیغمبر خود بپرسند كه آیا پروردگارش میتواند مائده ای از آسمان نازل كند؟!، از همین جهت بوده كه كسائی - كه یكی از قاریان هفتگانه است - آیه شریفه را اینطور قرائت كرده : (هل تستطیع ربك ) یعنی كلمه (تستطیع ) را با (تاء) كه یكی از علائم فعل مضارع است خوانده و كلمه (ربك ) را هم به فتح (باء) قرائت كرده تا مفعول باشد برای فعل مقدر و تقدیر آیه - بنابراین قرائت - چنین است : (هل تستطیع ان تسال ربك - آیا می توانی از پروردگارت خواهش كنی كه ...) و چون معنا معلوم بوده ، كلمه (تسال ) حذف شده و (تستطیع ) به جای آن باقیمانده است . اكثر مفسرین نیز بنای شان بر این است كه آیه را توجیه كنند چون فهمیده اند كه مراد از آیه غیر آن چیزی است كه از ظاهر آن استفاده می شود، زیرا ساحت حواریین از چنین جهالت سخیف و رسوایی منزه است .

بهترین توجیهی كه در باره مسئول حواریون گفته شده است

بهترین توجیهی كه در این باب شده است این است كه (استطاعت ) كنایه است از اقتضای مصلحت و وقوع اذن و رخصت ، چنانكه (امكان ) و (قوه ) و (قدرت ) هم كنایه آورده می شود برای وجود مصلحت و گفته می شود: پادشاه قدرت ندارد به حرف یك یك ارباب حوائج گوش دهد.

و مراد این است مصلحت ملك مانع است از اینكه شاه اینقدر افتادگی كند. نه اینكه گوش دادن به حرف اشخاص از قدرت او خارج است ، و نیز گفته می شود: مرد توانگر استطاعت ندارد كه به هر سائلی پول بدهد، و مراد این است كه مصلحت حفظ مال مانع است از بذل و بخشش او، نه اینكه برایش مقدور نیست ، و نیز گفته می شود: ممكن نیست دانشمندان آنچه را كه می دانند انتشار دهند، و مراد این است كه مصلحت دین و مصلحت مردم و نظامی كه در میان شان دائر است اجازه نمی دهد كه چنین كنند، خود ما هم به یكدیگر می گوییم : آیا استطاعت داری با من بیائی ؟، اینگونه پرسشها سوال از اصل استطاعت و توانایی نیست ، بلكه از استطاعت بر حسب مصلحت و حكمت است .

این بود بهترین وجهی كه درباره سؤ ال حواریون گفته شده است ، البته وجوه دیگر هم گفته شده است ، از آن جمله یكی این است كه این سؤ ال برای خاطر بدست آوردن اطمینان از راه ایمان به رای العین است ، نه برای خاطر رفع شك در قدرت خدای سبحان ، نظیر تقاضایی است كه ابراهیم (علیه السلام ) از خدای خود نمود، و قرآن آنرا حكایت می كند كه گفت : (رب ارنی كیف تحیی الموتی قال اولم تومن قال بلی و لكن لیطمئن قلبی )، و این توجیه صحیح نیست ، زیرا شاهدی بر آن نیست ، و اگر سؤ ال ابراهیم را به همین وجه توجیه می كنیم و می گوییم برای اطمینان و بدست آوردن ایمان از راه مشاهده بود دلیلش این است كه ابراهیم دارای مقام عصمت است و این خود دلیل منفصل و شاهد بزرگی برای این حمل است .

و اما حواریون ، چون ثابت نشده كه آنها هم دارای مقام عصمت اند، از این رو مجبور نیستیم كلام شان را به وضعی كه خالی از ركاكت باشد توجیه كنیم . بلكه دلیل بر خلاف داریم ، و آن این است كه تعبیر حواریون نظیر تعبیر ابراهیم (علیه السلام ) نیست ، زیرا حواریون نگفتند: (نرید ان ناكل منها فتطمئن قلوبنا - می خواهیم از آن بخوریم تا در نتیجه ایمانمان كامل و دل هایمان مطمئن شود) كما اینكه ابراهیم همین طور گفت : (بلی ولكن لیطمئن قلبی - ایمان دارم و لیكن برای این تقاضا كردم كه دلم مطمئن شود)، و اما حواریین گفتند: (و تطمئن قلوبنا - می خواهیم از آن بخوریم و دل هایمان مطمئن شود) خوردن را یكی از غرضها و اطمینان قلب را هم یكی دیگر غیر مربوط به خوردن ذكر كردند، علاوه براین ، این توجیه تنها می تواند دلهای حواریین را منزه از شك و تردید كند،

و اما اشكال زشتی كلام شان به جای خود باقی است ، مضافا بر اینكه در تفسیر آیه شریفه (اذ قال ابراهیم رب ارنی كیف تحیی الموتی ...) گذراندیم كه مراد آن جناب مشاهده وضع زنده شدن مردگان بعد از مردن و پوسیدن نیست كما اینكه مبنای این توجیه بر همین نحو مشاهده است . زیرا اگر مراد این باشد لازمه اش این است كه ابراهیم (علیه السلام ) بعد از آنكه خدا را به عیان دیده و در عین اینكه با او تكلم می كند از او معجره بخواهد، بلكه مراد آن جناب دیدن كیفیت زنده كردن است به معنایی كه در تفسیرش ‍ گذشت . توجیه دیگر اینكه این سؤ ال در حقیقت سؤ ال از فعل است نه از قدرت بر فعل ، الا اینكه حواریین لازمه فعل را كه قدرت است ذكر كرده اند.

این توجیه نیز صحیح نیست ، برای اینكه اولا دلیل و شاهدی بر آن نیست ، و ثانیا به فرضی هم كه ما از دلیل صرفنظر كنیم تازه این توجیه می تواند جهل آنان را به قدرت مطلقه الهیه نفی كند نه اشكال زشتی تعبیرشان و ناسازگاری آنرا با مراسم بندگی .

وجوه دیگری در توجیه سخن حواریون

توجیه دیگر اینكه از كلام حواریین چیزی حذف شده و تقدیر آن چنین بوده (هل تستطیع سؤ ال ربك - آیا می توانی از خدایت خواهش كنی ) شاهد این توجیه هم این است كه بعضی از قراء آیه را (هل تستطیع ربك ) قرائت كرده اند و بنابراین قرائت معنای آیه این است كه : آیا می توانی بدون اینكه چیزی جلوگیرت شود از خدایت خواهش كنی كه ...؟

این وجه نیز باطل است زیرا اولا حذف و تقدیر هیچوقت باعث نمی شود كه لفظ (یستطیع ربك ) بر گردد و بشود (تستطیع ربك ) برای اینكه خود فعل در این دو قرائت از نظر غیبت و حضور مختلف است ، تقدیر هرگز نمی تواند فعل غایب را حاضر كند، خوب بود صاحب این توجیه می گفت : این آیه از قبیل نسبت دادن كار عیسی است به پروردگار عیسی ، چون فعل عیسی هم فعل خدا است یا از نظر اینكه عیسی هر چه دارد از خدا است . چون اگر اینطور توجیه می كرد اشكال حضور و غیبت بر آن وارد نمی شد، لیكن متاسفانه اگر اینطور هم می گفت اشكال دیگری متوجهش می شد و آن این بود كه افعالی را از انبیا میتوان به خدا نسبت داد كه مستلزم نقص و قصور در ساحت مقدس باریتعالی نشود، مانند هدایتشان و علم و سایر كمالاتشان ، نه صفاتی كه از لوازم عبودیت و بشریت شان می باشد، مانند زبونی و فقر و احتیاج به آب و نان و امثال اینها، و ثانیا این توجیه ، مساءله زشتی تعبیر و خالی بودن آن را از مراسم ادب علاج نمی كند.

توجیه دیگر اینكه (استطاعت ) در اینجا به معنی (اطاعت ) است ، و معنی آیه این است : آیا خداوند تو را اطاعت می كند و اگر دعا كنی دعایت را اجابت می نماید یا نه ؟ این توجیه نیز اشكال دارد و در حقیقت از اشكال كوچكی گریختن و به اشكال بزرگتری ملتزم شدن است . زیرا معلوم است كه استفهام از اطاعت و فرمانبری خدای سبحان در برابر عیسی ركیك تر و زننده تر از استفهام از قدرت اوست .

بعضی هم در مقام سر و صورت دادن به این توجیه بر آمده و آنرا چنین تقریر كرده اند: استطاعت و اطاعت هر دو از ماده (طوع ) مشتق می شوند، و (طوع ) در لغت ضد (كره ) است . روی این حساب اطاعت عبارتست از اینكه كار از روی رضا و اختیار انجام شود، و استفعال از این ماده مانند استفعال از ماده اجابت است ، همانطوری كه معنی استجابت ، قبول دعا و خواهش است معنی استطاعت هم قبول طاعت و انقیاد و در فرمان درخواست كننده در آمدن است ، زیرا (سین ) و (تا)ی باب استفعال در هر دو ماده - بنابر قول مشهور - طلب كردن است ، لیكن طلبی است كه در حقیقت متعلق است به فعل محذوفی كه فعل مذكور دلالت و ترتب بر آن دارد. و معنی (استطاع الشی ء) این است كه از فلان چیز طلب اطاعت نمود، و خواست تا در فرمانش در آید و آن چیز هم پذیرفت و در اطاعتش در آمد. و معنی (استجاب ) این است كه از كسی سؤ ال كرد و خواست تا آن كس اجابتش كند آن شخص هم اجابت كرد. آنگاه این شخص اضافه می كند كه با این شرح دقیقی كه ما كردیم خواهید فهمید كه گفتار مفسری كه گفته است : (یستطیع ) در اینجا به معنی (یطیع ) است و معنی یطیع كار را از روی اختیار و رضایت انجام دادن است گفتاری است صحیح . بنابراین حاصل معنی آیه این می شود كه : آیا پروردگار تو رضایت می دهد و اختیار می فرماید كه مائده ای از آسمان بر ما نازل كند تا ما درخواستش را بكنیم یا تو برای ما آنرا درخواست كنی ؟.

اشكالاتی كه بر یكی از آن توجیهات كه گفته مراد از ((یستطیع )) ((یطیع )) استوارد می باشد

این بود حاصل تقریری كه این شخص در كلام مفسر مزبور نموده ، و در آن چند اشكال است :

اول اینكه این شخص در تقریر مزبور كاری صورت نداده ، جز اینكه (استطاع ) را به (استجاب ) قیاس كرده و معنی این را به آن داده و این خود قیاسی است كه در لغت ممنوع است .

دوم اینكه برگشت (استطاع ) به حسب ماده به (طوع ) كه مقابل (كره ) است چه ربطی دارد باینكه بگوییم واجب است در تمامی استعمالات رعایت معنای ماده اصلی را نمود و در همه مشتقات آنرا حفظ

زیرا بسیاری از مواد هست كه معنای اصلی خود را در هیاءت های اشتقاقی از دست می دهد مانند (ضرب - زد) (اضرب - اعراض كرد) و (قبل - پذیرفت ) (اقبل - روی آورد) (قابل - مقابله نمود) (استقبل - پیشواز رفت ) كه بر حسب تبادر استعمالی چیزی كه اصلا به ذهن نمی آید معنای ماده اصلی آنها است ، و اگر در بحث اشتقاق لغوی حفظ ماده را معتبر می دانند غرضشان این است كه بفهمند و بفهمانند ماده اصلی بر حسب عروض اشتقاق های مختلف بر آن و جدا شدن شاخ و برگ ها از آن تا كجا معنای اصلیش محفوظ مانده و كجا است كه دیگر معنای اصلی خود را از دست داده و دارای معنای دیگری شده است ، نه اینكه غرض شان این باشد كه احكام مشتقات لغو است و معنای ماده اصلی باید در تمامی شاخ و برگ ها محفوظ مانده و همه مشتقات در همان معنا استعمال شود (دقت فرمائید).

پس اعتبار تنها به آن معنایی است كه لفظ بر حسب استعمال دایر و رایجی كه دارد آنرا افاده می كند نه به معنائی كه در ماده لغوی آن است : در كلام خدای تعالی بیش از چهل مورد لفظ (استطاعت ) به كار رفته ، و در تمامی این موارد به معنی قدرت استعمال شده ، و لفظ (اطاعت ) هم نزدیك به هفتاد مورد به چشم می خورد و در همه این موارد به معنی انقیاد استعمال شده و هم چنین لفظ (طوع ) در هر جا استعمال شده در معنی مقابل (كره ) استعمال شده است ، با این حال چطور ممكن است (یستطیع ) به معنی (یطیع ) و (یطیع ) هم به معنی (طوع ) گرفته شود آنگاه حكم شود به اینكه (یستطیع ) در آیه به معنی رضایت می دهد است ؟! و اما داستان (اجاب ) و (استجاب ) این دو لفظ هم در كلام الله مجید هر جا استعمال شده به یك معنی بوده چیزی كه هست استعمال (استجابت ) خیلی بیشتر است از استعمال (اجابت )، (استجاب ) در حدود سی مورد و (اجابت ) در حدود ده مورد استعمال شده اند، با این حال چطور می توان (اطاع ) و (استطاع ) را به آن قیاس نمود؟

و اگر این دو كلمه اجابت و استجابت به یك معنا استعمال شده برای این بوده كه دو عنایت مختلف در یك مورد منطبق شده اند، نه اینكه معنای آنها یكی بوده باشد. زیرا معنای اجابت این است كه جواب از شخص مسوول تجاوز كرده و به سائل برسد، استجابت اینست كه مسوول خودش از خود مطالبه جواب سؤ ال را نموده و خود را حاضر كند كه جواب سائل را بدهد. از همینجا معلوم می شود تفسیری كه این شخص برای كلمه (استجابت ) كرد و گفت : معنای استجابت این است كه از كسی سؤ ال كند و بخواهد كه آن شخص اجابتش كند و او هم اجابت بكند، تفسیر صحیح و درستی نیست ، برای اینكه معلوم است كه باب استفعال برای طلب فعل (جواب ) است نه برای طلب افعال (اجابت ).

سوم اینكه سیاق آیه با این توجیه سازگار نیست ، زیرا اگر معنی گفتار حواریین كه گفتند: (هل یستطیع ربك ان ینزل علینا مائده من السماء) این باشد كه آیا خدایت راضی می شود كه ما از او درخواست كنیم ، یا تو برای ما از او تقاضا كنی كه مائده ای از آسمان بر ما نازل كند، و غرض شان این باشد كه بخواهند با كسب اجازه برای سؤ ال یا با دیدن نزول مائده ایمان شان قوی شود، دیگر چه جا داشت كه عیسی ایشان را توبیخ نموده و بفرماید: (اتقوا الله ان كنتم مؤ منین )؟! و وجه اینكه خداوند در جواب شان كفار را وعده عذابی دهد كه احدی از عالمیان را به آن عذاب دچار نكرده باشد چیست ؟!! بنابراین توجیه و تقریر حواریین كه جز حرف حسابی چیزی نگفتند و جز حاجتی مشروع چیزی نخواستند، پروردگار خودش فرموده : (و اسئلوا الله من فضله ).





قال اتقوا الله ان كنتم مؤ منین







توبیخی است كه عیسی (علیه السلام ) از آنان نموده برای اینكه كلام شان مشتمل بود بر پرسش از قدرت پروردگار وی بر فرستادن مائده ، و این كلام به هر صورت شبهه آور است . و این توبیخ بنابر وجهی كه ما اختیار كردیم جهتش واضح است ، زیرا گفتیم اصل این مواخذه و بازخواست كه متعقب است به آن وعید شدید، مربوط به معجره خواستن بیجا و بدون حاجت است كه در حقیقت بازی كردن با آیات خدا است و مربوط به تعبیر ركیكشان است كه از ظاهر آن استفاده می شود كه ایمان قلبی به قدرت ربوبی ندارند.

دلائل و معاذیری كه حواریون برای درخواستنزول مائده ذكر كرده اند





قالوا نرید ان ناكل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نكون علیها من الشاهدین







سیاق این آیه ظاهر در این است كه حواریین با این گفتار خود خواسته اند اعتذار جسته و خود را از توبیخ عیسی (علیه السلام ) رها سازند. و این اعتذارشان به درخواست نابجای شان بهتر می چسبد تا به سؤ ال ركیكشان از قدرت خداوند. و همین ظهور نیز یكی از شواهدی است كه دلالت می كند بر این كه ملاك مواخذه تنها مساءله ركاكت تعبیر نیست بلكه ملاك معجره خواستن بیجا و بدون حاجت آنان است ، و اما اینكه گفتند: می خواهیم از آن بخوریم ...، در این كلام برای بیان غرض خود از درخواست معجره چهار چیز را شمرده اند.

اول : خوردن ، و گویا مرادشان از ذكر این جهت این است كه بگویند غرض ما از این درخواست غیر عقلایی نبود و نمی خواستیم معجره را بازیچه بگیریم ، بلكه می خواستیم از آن بخوریم ، و این خود یك غرض عقلایی است قبلا هم گفتیم كه از این حرف به خوبی بر می آید كه حواریین كاءنه تسلیم شده اند بر اینكه مستحق این توبیخ از ناحیه مسیح و آن وعید شدید از ناحیه خداوند نسبت به كسی كه بعد از نزول مائده باز هم كفر بورزد بوده اند.بعضی گفته اند مرادشان از این كه غرض خوردن به میان آوردند اظهار گرسنگی زیاد و احتیاج شدید به غذا بوده ، چون حواریون چیزی نداشته اند كه با آن سد جوع كنند.

بعضی دیگر گفته اند غرض این بوده كه با خوردن از مائده آسمانی متبرك شوند. و لیكن خواننده محترم می داند كه این دو معنا از كلمه (اكل ) استفاده نمی شود، پس اگر غرض حواریون یكی از این دو معنا بوده با اینكه در مقام عذر خواهی و توجیه درخواست خود بودند جا داشت كه صریحا عذر خود را بگویند، و چون نگفتند می فهمیم كه مقصودشان بیان این معانی نبوده ، بلكه همان معنای ساده و مطلق خوردن بوده است و تنها از نظر اینكه خوردن و سد جوع خود غرضی است عقلایی و یكی از غرضهایشان از درخواست نزول مائده بوده آنرا ذكر كرده اند.

دوم : اطمینان قلب ، و اطمینان قلب عبارت است از آرامش آن و بیرون شدن خاطرات منافی با اخلاص از آن .

سوم : اینكه بدانند كه عیسی (علیه السلام ) در آنچه كه آنان را از ناحیه پروردگار به آن تبلیغ نموده راست گفته است .

بنابراین مراد از علم یا همان علم یقینی است كه بعد از بر طرف شدن خاطرات و وسوسه های نفسانی از قلب در آن پدید می آید، و یا فهمیدن این معنا است كه آیا عیسی (علیه السلام ) وعده هایی كه به آنان داده مثلا فرموده : از ثمرات ایمان شما، استجابت دعا است ، صحیح است یا نه ، و آیا به این وعده وفا می كند یا خیر؟ چنانكه بعضی هم چنین احتمالی داده اند، لیكن این احتمالی است خیلی بعید، زیرا اگر مقصود حواریون از نزول مائده ، مشاهده ثمرات ایمان مسیح به دعا و خواهش و خلاصه مشاهده اعجاز او بوده است چنانكه همین طور هم بوده ، قبلا از مسیح اینقدر استجابت دعا دیده بودند كه حاجت به امتحانش نداشتند. زیرا حیات آن جناب همواره توام با معجزات بزرگ بوده است ، آری مسیح مبعوث به قوم خود نشد مگر با معجره ، و قوم خود را به چیزی دعوت نفرمود مگر با معجره ، بنابراین حواریین ثمرات ایمان مسیح را كه یكی از آنها استجابت دعا است بسیار دیده بودند. و اگر مقصود حواریین مشاهده ثمرات ایمان خودشان بوده ، باید خودشان دعا می كردند نه اینكه به مسیح بگویند دعا كند. و حال آنكه مائده جز به دعای مسیح نازل نشد، پس این احتمال احتمالی است خیلی بعید.

چهارم : اینكه این معجره را به چشم خود ببینند و در مواقع لزوم مثلا در برابر كسی كه منكر معجزات آن حضرت است و یا در روز قیامت شهادت دهند، بنابراین ، مراد از شهادت مطلق شهادت است ، ممكن هم هست كه مراد تنها شهادت نزد خدای سبحان باشد، چنانكه در پاره ای از اقوال حواریون - بطوری كه خدای تعالی حكایت كرده - این معنا واقع شده است ، و آن گفتار این است : (ربنا امنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدین ) پس نتیجه گفتار ما این شد كه حواریون در عذر خواهی خود امور جمیله و پسندیده ای را ضمیمه غرض اصلی شان كه همان خوردن از مائده آسمانی بود، كردند تا بدین وسیله ركاكت و قباحتی كه در تقاضای معجره شان - با دیدن آنهمه معجزات كافی - بود به طور كلی از بین ببرند، و نیز مسیح را به قبول تقاضای خود وادار سازند، مسیح (علیه السلام ) هم در اثر اصرار آنان درخواست شان را پذیرفت .

نكات و دقائقی كه در دعای عیسی (ع ) براینزول مائده وجود دارد و

حكایت می كند از ادب عبودیت او در برابر خداوند سبحان





قال عیسی بن مریم اللهم ربنا انزل علینا مائده من السماء تكون لنا عیدا لاولنا و اخرنا و ایه منك و ارزقنا و انت خیر الرازقین







مسیح در این خواهشی كه از خدای تعالی كرد خود را هم داخل آنها نمود و در ابتدای كلامش ندا را به لفظ عام ادا كرد و گفت : (ربنا - ای پروردگار ما)، با اینكه آنان به مسیح گفته بودند: آیا پروردگار تو قادر است ، زیرا منظورش این بود كه ندا با دعا مطابقت كند. نكته ای كه در این آیه است ، این است كه این دعا در میان همه دعاها و تقاضاهایی كه در قرآن از انبیا حكایت شده دارای خصوصیتی است كه در هیچ یك از آنها نیست و آن افتتاح دعا است به ندای (اللهم ربنا) و سایر ادعیه انبیا افتتاحشان به ندای (رب ) و یا (ربنا) است و این خصوصیت نیست مگر برای دقت مورد و هول مطلع . البته در غیر دعا یعنی در اقسام ستایشهائی كه از انبیا (علیهم السلام ) حكایت شده نظیر این افتتاح دیده می شود، مانند (قل الحمد لله ) و (قل اللهم مالك الملك ) و(قل اللهم فاطر السموات و الارض ).

مسیح (علیه السلام ) سپس عنوانی به مائده داده كه صلاحیت داشته باشد غرض او و اصحابش قرار گیرد، و آن این بود كه او و امتش ‍ روز نزول مائده را عید بگیرند، و این ابتكار كار مسیح (علیه السلام ) بود، و در درخواست حواریین از مسیح چنین عنوانی وجود نداشت .

دیگر اینكه مسیح (علیه السلام ) با اینكه این پیشنهاد، پیشنهاد حواریین بود بعنوان عموم (ما) مطلب را ادا نمود. و به همین تعبیر زیبا مطلب را از صورت درخواست معجره با وجود معجزات بزرگ الهی در دسترس و پیش چشم همه بیرون آورد و طوری ادا كرد كه مرضی رضای پروردگار و غیر منافی با مقام عزت و كبریائی او باشد، چون عید گرفتن دارای آثار حسنه ای است . از آن جمله وحدت كلمه است و تجدید حیات ملی و مسرت دلهای مردم و اعلان دین در هربار كه فرا می رسد. و از همین جهت گفت : (لاولنا و اخرنا) و معنی آن بنابر آنچه سیاق دلالت دارد این است كه میخواهیم روز نزول مائده عیدی باشد برای نسل حاضر از امت و هم برای نسل آینده آن . چون اصولا لفظ (عید) از ماده (عود) و به معنای برگشتن و تكرار شدن است ، و عید، عید نمی شود مگر اینكه برای همیشه و هر چند وقت یكبار تكرار شود. و این عید از مختصات قوم عیسی (علیه السلام ) است چنانكه خود این معجزه هم همانطوری كه گفتیم بی سابقه و از خصایص مسیحیت است .

(و ایه منك ) بعد از اینكه فائده اساسی نزول مائده را كه همان عید بودن است كه خود خواهشی به جا و خالی از اشكال است ذكر نمود، دنبالش عرض كرد می خواهیم این مائده معجره ای باشد، كانه خواست اشاره كند به اینكه غرض اصلی ما این نبود، بلكه همان عید بودن روز نزول مائده بود، و این یك فائده زائدی است كه قهرا بر آن غرض اصلی مترتب می شود، نه اینكه غرض اصلی ما این باشد تا مستحق سرزنش و یا سخط تو گردیم . و گرنه اگر غرض تنها دیدن معجره بود نتیجه این درخواست نامطلوب می شد زیرا آنچه را كه از مزایای حسنه برای دیدن این معجره فرض شود همه آنها در سایر معجزات روزمره عیسی ممكن الحصول بود.

(و ارزقنا و انت خیر الرازقین ) این فائده دیگری است كه مسیح آنرا به عنوان یكی دیگر از فوائدی كه بر غرض اصلی (عید) مترتب میشود برشمرده . در حالیكه حواریون همین را غرض اصلی خود دانسته و گفته بودند: (نرید ان ناكل منها) حتی این را جلوتر از سایر اغراض خود ذكر كرده بودند. و لیكن مسیح (علیه السلام ) آنرا در ضمن فوائد غیر مطلوب بالذات ، آنهم در آخر همه ذكر نمود، علاوه بر این ، لفظ (اكل - خوردن ) را هم برداشت و بجایش كلمه رزق را بكار برد، و بلا فاصله گفت : و تو بهترین روزی دهندگانی .

دلیل اینكه گفتیم مسیح فائده مقصود بالذات حواریین (خوردن ) را به عنوان فائده مترتبه بر غرض اصلی ذكر كرد، این است كه مسیح (علیه السلام ) غرض اول را كه همان عید بودن است و او خودش از پیش خود آنرا اضافه كرد و برای خود و امتش درخواست نمود، و باین وسیله مساءله معجره بودن و روزی بودن مائده دو وصف خاصی شد كه در نظر بعضی فائده است و در نظر بعضی فائده نیست .

نظیر فوائد مترتبه ای كه عمومیت ندارند. اینجاست كه خواننده محترم بخوبی پی می برد كه تا چه اندازه این پیغمبر عظیم الشان نسبت به پروردگار خود مودب بوده ، مخصوصا وقتی كلام او را با كلام حواریین مقایسه نماید، با اینكه هر دو كلام در مقام ادای یك چیز (نزول مائده ) بودند، یقینا به شگفت درمی آید. زیرا می بینید كه عیسی (علیه السلام ) حرف آنان را گرفت و چیزی را بر آن اضافه و چیزی را از آن حذف نمود و بعضی از جملات آنرا مقدم و بعضی را مؤ خر كرد و پاره ای از الفاظ را بلفظ دیگری تبدیل و پاره ای دیگر را دست نزد تا بدین وسیله كلام سراپا پر از اشكال حواریین را بصورتی در آورد كه برای عرض به درگاه عزت و ساحت عظمت پروردگار، لایق شود. و از جهت مشتمل بودنش بر آداب عبودیت زیباترین كلام شود. خواننده محترم بیشتر در جزئیات كلام آن جناب دقت فرماید تا بیش از پیش تعجب كند.





قال الله انی منزلها علیكم فمن یكفر بعد منكم فانی اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمین







اهل مدینه و شام و هم چنین عاصم كلمه (منزلها) را با تشدید (زاء) خوانده اند و سایر قراء به طوری كه مجمع البیان گفته بدون تشدید قرائت كرده اند، و به نظر می رسد بدون تشدید با قواعد موافق تر باشد، زیرا (انزال ) دلالت بر نزول دفعی دارد و مائده هم دفعتا نازل شده نه به تدریج ، به خلاف (تنزیل )، كه همانطوری كه مكرر گفته ایم استعمال شایع تنزیل در نزول تدریجی است .

او وعده صریح خداوند به انزال مائده (انی منزلها علیكم ) استفاده می شود كه مائدهنازل شده است

اینكه فرمود: (انی منزلها علیكم ) وعده صریح است به انزال ، مخصوصا از نظر اینكه با صیغه اسم فاعل ذكر شده ، نه با لفظ فعل . و از همین جا استفاده می شود كه مائده مورد سوال مسیح نازل شده و لو اینكه مسیحیان از آن خبری ندارند. بعضی از مفسرین گفته اند كه مائده نازل نشد كما اینكه صاحب در المنثور و مجمع البیان و غیر این دو از حسن و مجاهد نقل كرده اند كه گفته اند: مائده نازل نشد، زیرا حواریین وقتی آن شرط مذكور در آیه را در جواب شنیدند از تقاضای خود صرفنظر كردند. و درخواست كردند كه نازل نشود، و گفتند: ما به مائده احتیاج نداریم . از همین جهت مائده نازل نشد. و لیكن حق مطلب این است كه ظاهر آیه به خوبی دلالت بر نزول آن دارد.

زیرا متضمن وعده صریح به نزول آن است . و حاشا كه خدای تعالی با اینكه می دانست بزودی حواریین از سؤ ال خود صرفنظر می كنند چنین وعده قطعی و صریحی به آنها بدهد. آری وعده ای كه در آیه است صریح است ، ولی شرطی كه در آن ذكر شده صریح و قطعی نیست ، بلكه مشروط و مربوط به كفر بعد از نزول است ، به عبارت دیگر نخست وعده قطعی و بدون قید و شرطی به انزال مائده داده و سپس تعذیب بر كفر را متفرع بر آن نموده است ، نه اینكه مشتمل باشد به وعده به انزال ، مشروط بر اینكه آنان عذاب تخلف و كفر را بپذیرند تا در نتیجه مشروط كه وعده به انزال است با نبودن شرط كه قبول عذابست منتفی شود. و مائده با استعفای آنان نازل نگردد (دقت فرمائید).

و به هر حال نمی توان گفت وعده خداوند به انزال مائده از جهت اینكه مشتمل است بر وعید شدید به عذاب كفار بنی اسرائیل رد دعای عیسی است ، بلكه این وعده صریح ، خود استجابت دعای اوست ، چیزی كه هست چون ظاهر سیاق استجابت بعد از دعا، این است كه معجره برای تمامی مردم نعمت است چه اولین و چه آخرین ، و ممكن است خیال شود كه حتی كفار امت هم از این نعمت برخوردار می شوند، از این جهت خدای تعالی برای رفع چنین توهمی اطلاق كلام خود را مقید به آن شرط نمود و ما حصل آن شرط هم این بود كه این عید كه خداوند مسیحیت را به آن اختصاص داد نعمتی است كه همه شان از آن منتفع نمی شوند. بلكه تنها كسانی از آن بهره مند می گردند كه ایمان داشته و بر ایمان خود پایدار باشند. و اما كسانی كه به این نعمت كفر می ورزند نه تنها از این نعمت برخوردار نمی شوند، بلكه به شدیدترین وجه متضرر هم می گردند. پس در حقیقت این دو آیه شریفه از جهت اینكه دعا در آن بر حسب لازمه ای كه دارد، مطلق و استجابت در آن مقید است ، عینا نظیر این آیه است : (و اذ ابتلی ابراهیم ربه بكلمات فاتمهن قال انی جاعلك للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین ) و هم چنین این آیات كه داستان موسی (علیه السلام ) را حكایت می كند: (انت ولینا فاغفرلنا و ارحمنا و انت خیر الغافرین . و اكتب لنا فی هذه الدنیا حسنه و فی الاخره انا هدنا الیك قال عذابی اصیب به من اشاءو رحمتی وسعت كل شی ء فساكتبها للذین یتقون و یوتون الزكوه و الذین هم بایاتنا یومنون ) سابقا هم گفته شد كه جهت اصلی در این عذابی كه مخصوص به قوم مسیح است همان درخواستی است كه خودشان كردند و در نوع خود بی نظیر و مخصوص به خودشان می باشد، بنابراین اگر خداوند دعایشان را مستجاب كند، بجا است كه در صورتی كه كفر بورزند عذابی بچشند كه آن هم در نوع خود بی نظیر باشد.

از همین جا روشن می شود كه مراد از (عالمین ) عالمهای جمیع اعصار است نه تنها عالمهای زمان آنان ، برای اینكه امتیازی كه خدا به آنان داد منحصر به امت معاصرشان نبود، بلكه آنان را از جمیع اهل عالم و برای همیشه ممتازشان كرد. و نیز از اینجا معلوم می شود كه جمله (فانی اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمین ) گر چه وعید شدیدی است به عذاب سختی ، لیكن كلام ناظر به این نیست كه شدت و دردناكی این عذاب از تمامی عذابها بیشتر است ، بلكه ناظر به این است كه این عذاب در باب خود عذابی است بی نظیر میان همه امت ها كه به این امت مخصوص می باشد.

بحث روایتی

(روایاتی راجع به مائده سماوی و بررسی روایاتدال بر مسخ خائنین در قضیه مائده )

در مجمع البیان در ذیل جمله (هل یستطیع ربك ) از امام صادق (علیه السلام ) نقل كرده كه فرمود: معنی این جمله این است كه آیا می توانی از خدای خود درخواست كنی ؟

مولف : این معنی از طرق عامه از بعضی از صحابه و تابعین مانند عایشه و سعید بن جبیر نیز نقل شده و معنایی است كه ما نیز سابقا آنرا استظهار كردیم و گفتیم سؤ ال از استطاعت عیسی (علیه السلام ) بالنسبه به استطاعتش به حسب حكمت و مصلحت صحیح است نه بالنسبه باستطاعتش به حسب اصل قدرت .

و در تفسیر عیاشی از عیسای علوی از پدرش از ابی جعفر (علیه السلام ) نقل شده كه فرمود: مائده ای كه بر بنی اسرائیل نازل شد با زنجیرهای طلائی از آسمان آویزان شد و مشتمل بود بر 9 عدد ماهی و 9 گرده نان .

مؤ لف : در لفظ دیگری به جای (حوت - ماهی ) (نون - ماهی ) وارد شده است .

و در مجمع البیان از عمار بن یاسر از رسول الله (صلی الله علیه و آله ) نقل شده كه فرمود: مائده ، عبارت بود از نان و گوشت . و این برای آن بود كه آنان از مسیح طعامی خواسته بودند كه هر چه بخورند تمام نشود، آنگاه فرمود: خطاب شد به آنان كه این مائده در بین شما خواهد بود و تمام نخواهد شد مادامی كه خیانت نكنید و از آن چیزی پنهان نكنید و این سر را به دیگران نگوئید، و لیكن آنان روز را به شام نرساندند مگر اینكه هم از آن برداشته و پنهان كردند و نیز به یكدیگر خیانت نمودند و هم سر خود را فاش ‍ ساختند.

مؤ لف : این روایت را صاحب الدر المنثور از ترمذی و ابن جریر و این ابی حاتم و ابن انباری و ابی الشیخ و ابن مردویه از عمار بن یاسر از آن حضرت نقل نموده و در نقل اینان در آخرش دارد كه : بنی اسرائیل به جرم همین خیانت شان به صورت میمون و خوك مسخ شدند.

در الدر المنثور گفته كه ابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم از طریق دیگر روایتی نظیر آن از عمار بن یاسر نقل كرده اند.

و در این روایت چند مناقشه است : یكی اینكه در این خبر دارد بنی اسرائیل طعامی خواستند كه هر چه بخورند تمام نشود، و این معنی با ظاهر آیه بنابر آنچه خداوند از قول آنان حكایت نموده كه گفتند: (و نكون علیها من الشاهدین ) كاملا انطباق ندارد، زیرا طعامی كه از بین رفتنی نیست و تا قیام قیامت ماندنی است چه حاجت دارد به اشخاصی كه به معجره بودن آن شهادت دهند، مگر اینكه مراد از شهادت شهادت در قیامت و در نزد خدا باشد.

مناقشه دیگر اینكه در روایت داشت : بنی اسرائیل بصورت میمون و خوك مسخ شدند و ظاهر سیاق آن این بود كه آن عذاب موعود همین مسخ بوده و حال آنكه ظاهر اینكه خدای تعالی فرمود: (فانی اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمین ) این است كه این عذاب عذابی است بی سابقه و هیچ ملتی به آن عذاب معذب نشده و نخواهد شد، در حالی كه خدای تعالی در قرآن كریم تصریح می كند بر اینكه ملل دیگری هم به صورت میمون و خوك مسخ شده اند. از آن جمله می فرماید: (و لقد علمتم الذین اعتدوا منكم فی السبت فقلنا لهم كونوا قرده خاسئین ) و از بعضی طرق ائمه اهلبیت (علیهم السلام ) نیز روایت شده كه همین متخلفین از دستور روز

و در تفسیر عیاشی از فضیل بن یسار از حضرت رضا (علیه السلام ) نقل شده كه فرمود: خوكها از قوم عیسی بودند، از خدا خواستند مائده بر آنان نازل شود، وقتی نازل شد باز ایمان نیاوردند، خدا هم به صورت خوك مسخ شان كرد.

و نیز در همین كتاب از عبدالصمد بن بندار نقل شده كه گفت از حضرت رضا (علیه السلام ) شنیدم كه فرمود: خوكها قومی بودند از رنگرزان ، مائده مسیح را تكذیب كردند و به همین جرم به چنین صورتی درآمدند.

مؤ لف : در روایتی كه كافی از محمد بن حسن از محمد بن یحیی از احمد بن محمد از محمد بن حسن اشعری از حضرت رضا (علیه السلام ) نقل كرده دارد كه امام فرمود: فیل از مسخ شدگان است ، این حیوان پادشاهی بوده كه بسیار زنا می كرد. و همچنین گرگ كه آن هم عربی نادان بوده كه كارش دیوثی بوده است ، خرگوش زنی بوده كه به شوهرش خیانت می كرده و خود را از حیض غسل نمی داده . خفاش شخصی بوده كه خرمای مردم را می دزدیده میمون و خوك از بنی اسرائیل بودند و دستور دینی روز شنبه را زیر پا گذاشتند، جریث كه نوعی از ماهی است و همچنین سوسمار از بنی اسرائیل بودند كه وقتی مائده بر عیسی بن مریم نازل شد مع ذلك ایمان نیاوردند و به همین جرم مبتلا به سرگشتگی و تحیر شدند، بعضی به دریاها ریخته و به صورت ماهی در آمدند و بعضی در بیابانها پراكنده شده و به صورت سوسمار مسخ شدند. موش از زنان فاسق بوده . عقرب سخن چین و خرس و سوسمار بزرگ و زنبور، قصابهائی بوده اند كه كم فروشی می كرده اند.

این روایت با دو روایت قبلی معارض نیست و ممكن است بین این روایت و آن دو، جمع نمود و گفت : بعضی از بنی اسرائیل در انكار مائده به صورت خنزیر و بعضی دیگر به صورت جریث و سوسمار درآمدند، لیكن این روایت از جهت دیگری محل اشكال است و آن این است كه در این روایت آمده : متخلفین از دستور روز شنبه به صورت میمون و خوك مسخ شدند و حال آنكه در آیه شریفه ای كه در بالا ذكر شد و همچنین در آیه ای كه نظیر آن در سوره اعراف است دارد كه ایشان به صورت میمون مسخ شدند و اتفاقا سیاقشان هم طوری است كه از آن بر می آید به غیر میمون مسخ نشدند. (و خدا داناتر است ).